#دریا_پارت_49




-پس چراگریه می کنی؟

-چون ازاینکه می بینم این همه به فکرم هستی خوش حالم

نفس آسوده ای کشید

-دختره ی دیوونه ...

بامهربونی بغلم کرد –من همیشه به فکرآبجی کوچولوم هستم

پریاپریدوسط وگفت

-آهای دخترخحالت نمی کشی راه به راه می ری بغل داداشم؟

-محض اطلاعتون پرهام داداشمه وهروقت بخوام می رم بغلش

وبراش زبون درازی کردم وخودموبیشتربه پرهام چسبوندم ازتکون خوردن پرهام فهمیدم داره می خنده دستاشوبازکرد وبه پریا اشاره کردبیادبغلش پریاهم واسم شکلک درآوردوخودشوانداخت توبغل پرهام پرهام بامهربونی سرپریاروبوسید

-هردوتاتون خواهرای کوچولوی من هستین به یه اندازه دوستون دارم وبه فکرتون هستم مامانم بادیدن ما تواون وضعیت خندش گرفت

-شمادختراخجالت نمی کشیدبااین سنتون دوتایی رفتین بغل پرهام؟

پرهام درجواب مادرم گفت

-اشکال نداره زنمولابدخودشونم باورشون شده هنوزکوچولوهستن

من وپریا باهم گفتیم پرهام...


romangram.com | @romangram_com