#دریا_پارت_48



-خوب بودولی بودن درکنارشماروترجیح می دم

-دراین که شکی نیست یه مدت بگذره عادت می کنی مهمونی دیشب چطوربود؟بهت خوش گذشت؟

بایادآوری دیشب ناخواسته ناراخت شدم وای سعی کردم بروزندم بالحن معمولی گفتم خوب بود

-فقط خوب بود؟

درحالیکه سرم پایین بودگفتم خب چی بگم؟

نزدیک تراومد وباصدای آروم ترگفت دریا اتفاقی افتاده؟کسی بهت حرفی زده؟

-نه چه اتفاقی؟

-توچشمام نگاه کن

سرموبالاگرفتم

-خانوادت اذیتت می کنن؟

-نه اون روز که پدرمودیدی؟

-آره دیدم...این چندروز معدت اذیتت نکرد؟داروهاتومرتب می خوری؟

پرهام بااینکه برادرواقعیم نبود همیشه به فکرم بودالآنم نگرانم شده ولی آرشام که برادرواقعیمه نگرانم که نیست هیچ حاضرنیست سربه تنم باشه حتماًاگه متوجه بیماریم بشه آزارواذیتش روبیشترمی کنه این فکرباعث شدناخواسته بغض کنم وگریم بگیره

پرهام بانگرانی گفت چی شد دریا؟نکنه حالت بدترشده؟

-نگران نباش چیزی نشده

romangram.com | @romangram_com