#دریا_پارت_42

-خب...نمی خواستم بهت زحمت بدم چندروزه داری به خاطرمن ازکارت می زنی به خاطرهمین باآژانس می رم

-این حرفت یعنی چی؟مگه من غریبم؟

-نه پرهام باورکن این طورنیست توحتی ازبرادرم هم بهم نزدیک تری آخه...

احساس کردم اخم آرشام غلیظ ترشد

-آخه نداریم چه معنی می ده وقتی من هستم توتنهایی باآژانس این همه راهوبیای

ناخواسته لبخندی به لبم اومدوگفتم من قربون این غیرتت بشم

-خدانکنه درضمن من توراهم والآن می رسم دم درخونتون

-باشه عزیزم اومدم

بعدازخداحافظی قطع کردم ودرمقابل چشمان بهت زده ی آرشام ازعمارت خارج شدم هنوزدستم به دستگیره درنرسیده بودکه بازوم ازپشت کشیده شد باعصبانیت به سمت کسی که این کاروکرده بودبرگشتم بادیدن آرشام عصبانیتم بیشترشدوخواستم چیزی بگم که زودترازمن باصدایی که عصبانیت توش موج می زد گفت داری بااون پسره کدوم گوری می ری؟

منم باعصبانیت جواب دادم اولا اون پسراسم داره واسمش پرهامه دومابه جنابعالی هیچ ربطی نداره من کجامی رم

-توغلط کردی که ربطی نداره اینوآویزه ی گوشت کن من نمی ذارم بااین کارات آبروی خانوادگی ماروببری الآنم بروبه اتاقت وقتی برگشتم خودم تکلیفتو روشن می کنم

-توفکرکردی کی هستی که بامن این رفتارومی کنی؟تنهاکسی که حق داره این حرفوبزنه باباست اگرم مشکلی داری می تونی به بابا بگی

برگشتم تادروبازکنم اماآرشام دوباره بازوموگرفت واین باربدون اینکه حرفی بزنه منو به سمت عمارت کشیدهرچقدرجیغ کشیدم وبهش مشت زدم متوقف نشدهنوز واردعمارت نشده بودیم که گوشیش زنگ خورد وایستادتاگوشیشوجواب بده منم ازغفلتش استفاده کردم وبازوموآزادکردم وخودموبه بیرون ازخونه رسوندم بادیدن ماشین پرهام به سمتش رفتم وسوارشدم

-سلام خوبی؟

-سلام چی شده؟چرانفس نفس می زنی؟

-هیچی داشتم ازدست یه نفرفرارمی کردم

romangram.com | @romangram_com