#دریا_پارت_34

-پری واقعادیوونه ای بایدبه پرهام بگم حواسش بهت باشه​

_لازم نکرده داداشم مثل خودم پایه ست اگه تونستی یه دخترم واسه اون جداکن یادت باشه ازمن وتوخوشگل ترنباشه نمی خوام فرداواسمون شاخ بشه هرچی باشه من وتوخواهرشوهرشیم بایدازش سرترباشیم​

_سفارش دیگه ای نداری؟مگه اینجابقالیه که ازهرچیزی خوبشوواسه تووپرهام جداکنم​

_حالااگه خواستی چندتاواسه خودتم جداکن ولی نبایدازمال من سرترباشه...​

-پری....​

_خیلی خب باباچراقاطی میکنی؟بهتره بری به مهمونی برسی هرچی باشه امشب شخصیت اول مهمونی تویی همه چیزت مناسب وآمادست؟​

_آره آبجی گلم نگران نباش راستی فردامیام پیش مامان راحله حتماتوهم بیادلم برات تنگ شده​

_منم همین طور..حتمامی یام خداحافظ​

_خداحافظ

پریاهمیشه همین طوری بودلحنش آدموشادمی کنه ول وای به روزی که ازکسی عصبانی شه همچین جواب طرفومی ده که ازکرده ی خودش پشیمون شه ..هرچقدرازپله ها پایین ترمی زفتم صدای آهنگ بلندترمی شدپایین حسابی شلوغ بود هیچ کسی واسم آشنانبودبادیدن سوسن جون طرفش رفتم

-اینجاچی کارمی کنی؟​

-راستش سوسن جون..

بااومدن خدمتکارحرفم نیمه تموم موند

_آقای رادمنش گفتن دریاخانم برن پیششون چون می خوان ایشونوبه مهمونامعرفی کنن​

بااین حرفش استرس بدی به جونم افتاد یعنی قراره پدرم منوبه این جمعیت عظیم معرفی کنهپسوسن جون متوجه حالم شدودستای سردموگرفت وگفت نگران نباش دخترم قرارنیست اتفاق خاصی بیفته​

پدرم بادیدنم نگاه تحسین آمیزی بهم انداخت ودستشودورشونم انداخت ومنوبه سمت خودش کشید احساس کردم بااین کارپدرم استرسم برطرف شد دریه لحظه صدای آهنگ قطع شدوبه طورهمزمان پدرم همه روبه سکوت دعوت کرد بابرقراری سکوت پدرم روبه حاضران شروع کردبه حرف زدن من این مهمونی روبرگزارکردم تادخترعزیزم دریارو که بعداز18سال پیداکردم بهتون معرفی کنم وصدای پچ پچشون بلندشد وگروه گروه اومدن جلوتابه پدرم تبریک بگن

romangram.com | @romangram_com