#دریا_پارت_25


_برای چی توبایدبهش کمک کنی؟پس سوسن کجاست؟​

باناراحتی گفتم سوسن جوم کارشون خیلی زیادبودمنم حوصلم سررفته بود..​

بالحنی که خستگی توش موج می زدگفت خوبه حالانمی خوادلب ولوچتوآویزون کنی زودبیاکه خبرخوبی برات دارم حتماخوش حال می شی؟



درهمون حین آرشام باجنسیس مشکیش واردحاط شدبه آقامحمودوپدرم سلام کردوبی توجه به من به خونه رفت پدرم که متوجه رفتارآرشام شده بودباناراحتی نگاهی به من انداخت برای اینکه متوجه دلخوریم نشه بهش لبخندزدم

-باباجون زودبریم خونه که دارم می میرم ازفضولی ​

وهمراه پدرم واردعمارت شدیم وهرکدوم به اتاق خودمون رفتیم بدازیه دوش یه ربعی وعوض کردن لباسام به پذیرایی رفتم سوسن جون قبل ازاینکه من بیام میزشاموآماده کرده بودومنوخجالت داد​

آرشام

بادیدن دریابااون سووضع می خواستم دوباره یه تیکه بارش کنم ولی بادیدن پدرم منصرف شدم وجوری رفتارکردم که انگاراصلادریارونمی بینم دریابه خوبی تونسته بودخودشوتودل پدرم جاکنه هربارمی گه باباپدرم جوری خوش حال می شه که انگارکل دنیاروبهش دادن امامن مثل پدرم ساده نیستم که باچندتاحرف خام بشم مدتی بگذره چهره ی واقعی خودشونشون می ده اون موقع پدرم میفهمه این دخترفقط دنبال پولشه بعدازعوض کردن لباسام رفتم پایین پدرم سرمیزشام نشسته بودودریاهم سمت راستش نشسته بودمنم سمب چپ پدرم وروبه روی دریانشستم بعدازگذشت چنددقیقه پدرم روبه دریاگفت دخترم امروزچه طوربود؟بهت که بد نگذشت؟​

الآنه که چغولی منوپیش بابام بکنه وهمه ی اتفاقات امروزوبزاره کف دستش دریالبخندی زدوگفت خیلی خوب بود مخصوصازمانیکه باآقامحمودمشغول گل کاری بودم خیلی بهم خوش گذشت

_اتفاقی نیفتادکه اذیتت کنه؟

این دفعه دیگه حتما منولومی ده ​

_نه فقط...​

یه نگاه به من انداخت منم دیگه دست از غذاخوردن کشیدم وخودموبرای بازخواست شدن آماده کردم حتمامی خوادمنوجلوی پدرم خراب کنه وخودشوبه پدرم نزدیک ترکنه ​

-فقط چی دخترم؟


romangram.com | @romangram_com