#دریا_پارت_24
_آقامحمودشماهم مثل سوسن جون حرف می زنیدباورکنیدخسته شدم ازبس بهم گفتن شماخانم این خونه هستین خوشم نمی یادهمش تواتاق باشم واستراحت کنم باورکنیدازبس استراحت کردم بدنم کهیرزد
آقامحموددستاشوبه معنی تسلیم بالابردودرحالیکه سعی می کردخندشوقورت بده گفت چشم خانم اصلاهرچی شمابگید.فقط آروم باشید
_درضمن اسم من دریاست دوست دارم باهام راحت وصمیمی باشیدومنومثل دخترتون بدونید
توچشماش نگاه کردم وادامه دادم باشه؟
_چشم خا.. اخم کردم که گفت چشم دخترم
لبخندی زدم وگفتم خب حالامن بایدچی کارکنم؟
یه پلاستیک بهم دادکه پرازدانه بود
-من زمینومی کنم شماهم پشت سرمن بیاید این دانه هاروهرجاکندم بریزید
دستموبه حالت نظامی بالابردم وگفتم چشم قربان
_ازدست شما...
نمی دونم کارمون چقدرطول کشیدبعدازتموم شدن کارمون احساس کردم کمرم راست نمی شه
_خسته نباشی دخترم ممنون که کمکم کردی اگرتنهایی انجام می دادم حالا حالاهاتموم نمی شد
-خواهش می کنم شماهم خسته نباشیدبالاخره منم عضواین خانواده هستموبایدیه کارمفیدانجام بدم اگه بازم کاری بودبهم بگید
بابازشدن درودیدن ماشین مخصوص پدرم منتظرموندم تاازماشین پیاده شه پدرم باتعجب به من وآقامحمودنگاه می کردمنم دستموتکون دادم وباحالت بامزه ای گفتم سلام بابایی
پدرم که تازه به خودش اومده بودگفت سلام دخترم به آقامحمودم سلام کرد وره به من ادامه داد چی کارمی کنی؟ این چه سرووضعیه؟
_داشتم به آقامحمودکمک می کردم
romangram.com | @romangram_com