#درگیرت_شدم_پارت_94

میشه.بیخیال مثل اینکه خودم باید برم یه قرص پیدا کنم.
چشمامو دماغم خوب شده بودند فقط سردردم شدت گرفته بود.
سرم پایین بودو داشتم از پله ها پایین میرفتم. اصلا حواسم به دورو
برم نبود، دلیلشم سردرده شدیدم بود.
چندتا پله مونده بود تا به سالن پایین برسم که محکم با یکی برخورد
کردمو با کله رفتم تو بغلش.
چشمامو بستمو بدون مکث گفتم: کوری منو به این گندگی نمیبینی حتما
یه چشم پزشکی برو خیلی بهش نیاز داری مستر کور.
دیدم طرف هیچی نمیگه. چشمامو باز کردم. سرمو بالا گرفتمو به
پرهام که بهم خیره شده بود نگاه کردم.
یه سرو گردن ازم بلندتر بود برا همین باید قشنگ کلمو میگرفتم بالا.
پرهام یه تایه ابروشو انداخت بالاو گفت: الان خالی شدی؟!_اره حالا برو کنار سد معبر کردی.
اون رفت کنار منم باهاش رفتم کنار.
دوباره رفت اونور منم باهاش رفتم اونور.
دقت کردم دیدم وای َد َد وای!! پرهام دستاشو دور کمرم حلقه کرده بودو
هرطرف اون میرفت منم میرفتم کنار.
شانس اوردم کسی حواسش به ما نبود.
بهش نگاه کردم که با چشمایی که شیطنت ازشون میبارید یه نگاه به

romangram.com | @romangram_com