#درگیرت_شدم_پارت_95
منو یه نگاه به دستاش میکرد.
واقعا از پرهام بعید بود این حالت چشماو رفتاراش.
سریع خودمو ازش جدا کردمو جیغ مانند گفتم:فقط برو کنار.
یه لبخند محو زدو هیکل ورزشکاریشو کشید کنار.
این یه چی زده من مطمئنم.یاده قرص که افتادم برگشتم سمتش که داشت میرفت به اتاقشو گفتم:
قرص استامینوفن داری؟
پرهام یه نگاه بهم کرد و گفت: برای چی میخوای؟!
این بشر چقدر پررو و فضوله:/
_اونش به تو مربوط نمیشه فقط بگو داری یا نه؟
_دهنتو ببند برم بیارم.
یه چشم غره رفتمو منتظر شدم تا بیاد.
بعد چند دقیقه قرصو اورد. بدون تشکر به اتاقم رفتمو با ابی که
خدمتکار اورده بود یه دونشو خوردم.
روی تختم دراز کشیدمو چشمامو بستم.
صدای هومنو سهراب که داشتن درباره یه محموله جدید حرف میزدن
میومد.
.بیخیال گوش کردن به حرفاشون شدم. الان نزدیکه دو هفتس که
اینجام. همین که تونسته بودم اون چهار تا بچرو نجات بدم خوب بود.
romangram.com | @romangram_com