#درگیرت_شدم_پارت_9

تورو به جای اون میفرستادم.
لبخندی شیطانی زدم و در ماشینو باز کردم.
_خب من دیگه برم مزاحمتون نمیشم.
_برو اما از اون لبخندت معلومه یه چیزی تو کلته.
با یه خنده شیطانی از ماشین پیدا شدم.
دارم برات بردیا خان.
وقتی داشتم به خونه میرفتم انقدر تو پیاده رو به نقشه ی شومم خندیدم
که همه فکر میکردن معلول ذهنیم.خداروشکر سریع رسیدم وگرنه
ابروی نداشتم تویه محله هم میرفت.
پاورچین پاورچین رفتم تو حیاط خونمون. یهو صدامو انداختم تو سرمو
داد زدم: من از راه اومدممممم، دلت خواست اومدمممممم. ننه کجایی؟!
عزیز دردونت اومده، تاج سرت اومده، بیا بوسم کن بگو خوش اومدی
نفسم.همینجور که به سمت پذیرایی میرفتم واسه خودم شعر تلاوت میکردم.
به پذیرایی که رسیدم دهنم خود به خود بسته شد. چندتا از همسایه ها
خونمون بودن، الانم داشتن مثل وزغ به من نگاه میکردنو ریز ریز
میخندیدند.مامان هم خجالت زده به بقیه نگاه میکرد. هی خدا همون
ابروی نداشتمم رفت.
با این حال کم نیاوردمو گفتم: افرین افرین بخندید خنده براتون خوبه.

romangram.com | @romangram_com