#درگیرت_شدم_پارت_8

جواب مرا نمیدهی؟! دستور بدهم تورا در سیاه چال بیندازند؟
تو دلم داشتم به اسکلیش میخندیدم.با تته پته گفت: ه همین ن االان از کللانتری ر ف فتن بیرون ن
_عه خب لامصب چرا زودتر نمیگی الان میرهههههه.
بعد با دو خودم و به ماشینش رسوندم و پریدم تو ماشین.
نادری یه یا ابولفضل گفتو دستشو رو قلبش گذاشت.
فلک زده رنگ به رو نداشت.
یه چند تا نفس عمیق کشید و گفت: امینی این چه طرز اومدن تو ماشینه
قلبم اومد تو شرتم.
با دهن باز بهش نگاه کردم.
فهمید چه سوتی ای داده واسه همین الکی خندید و بحثو پیچوند: خب
چیشده که اینجوری پریدی تو ماشین؟
_جناب سرهنگ جونمممممم
_نه نمیشه
_خب نمیشه دو نفر برن؟! حالا یه نفر اضافی تر چی میشه؟
_امینی یه جوری حرف میزنی انگار اصلا از این کار سر در
نمیاری، ببین اینو هزار بار بهت گفتم یه نفر باید به این ماموریت بره،عضو باند بشه بعد از اونا اطلاعات به دست بیاره تا ما بتونیم برای
دستگیریشون مدرک داشته باشیم پس به یه نفر که تجربش بالا باشه
نیاز داریم برای همین صادقی بهتره. اگه صادقی قبول نمیکرد شاید

romangram.com | @romangram_com