#درگیرت_شدم_پارت_7
کارد میزدی خونش در نمیومد، ریز ریز خندیدم که گفت: گربه دستش
به گوشت نمیرسه میگه پیف پیف، حالا اینارو بیخی یه بیو از خودت
بده ببینم چند مرده حلاجی.
خون خونمو میخورد چشم غره ای بهش رفتم و تا خواستم با سرهنگ
حرف بزنم با جای خالیش روبه رو شدم._بیا حالا من میگم جذابم تو میگی نه، ببین چجوری محو زیباییو
جذابیت من شدی که اصلا نفهمیدی ِکی سرهنگ رفت.
...
از جام بلند شدم و گفتم: زهی خیال باطل جنا ِب
مکثی کردم و ادامه دادم: بذریا
تا خواست جوابمو بده سریع از اتاق اومدم بیرون.
اخیش اگه یه ذره دیگه وایمیستادم تا صبح میخواستیم کلکل کنیم. ایش
چقدرم جذاب بود کثافت.
راستی این نادری(سرهنگ) کجا رفت؟!
بزار از این سربازه بپرسم.
رفتم سمتش و گفتم: ای سرباز وظیفه شناس همین الان به من بگوی
جناب سرهنگ نادری در کجا به سر میبرند؟
سرباز بدبخت کپ کرده بود.
با عصبانیت ساختگی ادامه دادم: آهای با تو سخن میگویم ملعون.
romangram.com | @romangram_com