#درگیرت_شدم_پارت_2
منم با اعتماد به نفس سرمو گرفتم بالا تا اومدم دهنمو باز کنم شعر
زیبامو بخونم یه دونه محکم زد پس کلم._آی وحشی چرا میزنی ایشاالله دستت بره زیر ساتور که زدی ناقصم
کردی.
_یاداوری میکنم مهنا تو حق نداری با من اینجوری حرف بزنی من
ازت بزرگترم بفهم اینو چقدر باید بهت بگم هان؟!
_یه جوری میگی بزرگتر انگار چقدر بزرگی، همش سه ساله باو.
_حالا هرچی، یه دفعه دیگه ببینم اینجوری با من حرف زدی یا شعر
دربارم خوندی یه کاری میکنم که پشیمون شی.
بدون توجه به حرفی که زد گفتم: من موندم اون مریضایی که تو
دکترشونی چی میکشن از دستت با این اخلاقت، راستی زهره ژونم
کجاست؟
_تو با اونا کاری نداشته باش بعدشم صد دفعه گفتم زهره نه مامان،
بگو تا عادت کنی.
_باشه حالا مامان کجاست؟
_رفته خونه شریفه خانوم بنده خدا دوباره حالش بد شده._نکنه باز تا دیده پسرش برا عروسش طلا گرفته حسودیش اُد کرده
حسودو الدوله؟!
_عه مهنا زشته خیر سرت 25سالته ولی هنوز نتونستی مثل ادم حرف
بزنی، بعدشم تو چرا نرفتی سرکار؟
romangram.com | @romangram_com