#درگیرت_شدم_پارت_176

به ویلا نمیرسید.پرهام اروم منو روی زمین گذاشت که یهو یاده یه چیزی افتادم.
حق به جانب نگاهش کردم که یه تای ابروشو با خنده انداخت بالا.
دستامو به کمرم زدمو گفتم : توی این چندروز چرا انقدر باهام سرد
رفتار میکردی؟
گردنشو خاروند و با لحن بامزه ای گفت: ببخشید.
انقدر بامزه شده بود که طاقت نیاوردمو گوشه لبشو بوسیدمو فرار
کردم.
وسط راه وایسادم تا نفس تازه کنم که دیدم پرهام با شک همونجا
وایساده بود.
نتونستم جلوی خندمو بگیرمو زدم زیر خنده.
_به چی داری میخندی؟
با صدای سهراب سریع به عقب برگشتم.خودمو جمع و جور کردمو گفتم: سلام. هیچی.
سهراب با نیشخند دستاشو توی جیب شلوارش کردو گفت: اهان
همینجوری صدای خندت توی کل ویلا پیچیده؟!
لعنتی مسخرم میکنه.
بعدشم من که بلند نخندیدم.
موهای جلوی کلاه گیسمو انداختم پشت گوشمو با پوزخند گفتم: ببخشید
کجاش به تو مربوط میشه؟!

romangram.com | @romangram_com