#درگیرت_شدم_پارت_165
روی صندلی نشستم.
پرهام با دستش سرشو گرفتو روی تخت نشست.
همه در این مواقع خجالت میکشن اما من با ریلکسی و بیخیالی گفتم:
عه بیدار شدی؟! یک ساعت اینجا نشستم تا جنابعالی از خواب بیدار
شی.
پرهام یه نگاه پرمعنی بهم کردو گفت: باشه تو راست میگی. حالا
چیکارم داری؟!چشم غره رفتم و گفتم: یه سوال خیلی فنی برام پیش اومده اونم اینه
که.....
_خب چیه؟
_اینه که.....
_مهنا رو مغزه من رژه نرو بگو سوالت چیه؟!
_کلاغ تو آسمون تخم میزاره اما تخمش روی زمین نمیوفته دلیلش چیه
اگه گفتی؟
پرهام با گیجی نگاهم کرد که با شیطنت ادامه دادم: چون کلاغه شورت
داشته.
بعد قبل از اینکه بزنه از دنیا محوم کنه، با سرعت از اتاق بیرون رفتم.
اما صداشو شنیدم که با دادو عصبانیت میگفت: برو دعا کن که گیرت
نیارم وگرنه خونت حلاله.
romangram.com | @romangram_com