#درگیرت_شدم_پارت_160
یهو زدم زیر گریه و با التماس گفتم: خواهش میکنم. داداشم داره
میمیره هنوز وقت هست برای نجاتش.
جون هرکی دوست داری نگه دار این ماشینو.
پرهام زد رو ترمزو قبل از اینکه از ماشین پیاده بشم بغلم کردو سرمو
گذاشت روی سینش.
هیچی نگفتمو با صدای بلند گریه کردم.
پرهام کمرمو نوازش کردو با لحن ارومی گفت: مهنا گریه نکن. به
خاطر من گریه نکن لعنتی.ولی من توجهی به حرفش نکردمو با گریه گفتم: پرهام دیدی داداشم
رفت؟!
دیدی اون سهرابه بی صفت داداشمو کشت؟!
من تازه پیداش کرده بودم چرا اینکارو باهام کرد؟!
انقدر گریه کردم که کم کم چشمام گرم شدو توی بغل پرهام به خواب
رفتم.
با احساس گرما از خواب پریدم.
به اطراف نگاه کردم. این اتاقه کیه؟!
سریع بلند شدمو نشستم.
بادقت همه جای اتاقو دید زدم که یادم اومد اینجا اتاقه پرهامه.
من اینجا چیکار میکنم؟! کی منو اورده اینجا؟!
romangram.com | @romangram_com