#درگیرت_شدم_پارت_144

خواب پریدم.
بیدار شدنم همانا و خوردن کلم به سقف ماشین همانا.
نمیدونستم دماغمو ماساژ بدم یا سرمو.
اون موقع به تنها چیزی که فکر میکردم این بود که مگه گوسفندا هم
ویز ویز میکنن؟!
مجید یه نگاه از توی اینه ماشین بهم کردو وقتی قیافه برزخمو دید
سریع حواسشو به رانندگی داد.خب چیکار کنم اون مگس مزاحمی که رو دماغم بود معلوم نیست
کدوم گوری رفته، کسی هم که اینجا نیست پس دقه دلیمو سره اون
بدبخت خالی میکنم دیگه:/
با اخم سره جام نشستم.
کلا خواب از کلم پرید.
خوابامم به ادمیزاد نرفته.
دست به سرمو صورتم کشیدم تا مطمئن بشم فقط یه خواب بوده.
بعده چند دقیقه به ویلای سهراب که کوچیکتر از ویلای هومن بود
رسیدیم.
از ماشین پیاده شدم و بعد از اینکه نگهبان درو باز کرد، به داخل رفتم.
یه باغ نسبتا بزرگی بود بدون هیچ دارو درختی خیلی بی روحش کرده
بود.

romangram.com | @romangram_com