#درگیرت_شدم_پارت_143

کردی؟!
پرهام توی همون حالت گفت: سرور من، چوپان مهربان من، میگذارید
برایتان بچرم و با گوسفندان دیگرتان بازی کنم و شما برایمان نِی
بزنید؟
چییییییی؟؟؟؟؟
این چرا چرتو پرت میگه؟؟؟؟
به اینه ای که روبه روی درخت کنارم بود رفتمو خودم توش دیدم.
تصویره مردی رو دیدم که کلش تاس بودو سیبیلاش تاب خورده بود.
قشنگ میشد سیبیلاشو شونه کرد.
یه شلوار کردیه قهوه ای با لباس گشاده همرنگش پوشیده بود و با بهت
به اینه نگاه میکرد.
ماتو مبهوت به اینه خیره شده بودم.یعنی این منمممممم؟؟؟؟؟
همون موقع پرهام اومد کنارم. یه پر رو روی دماغم کشیدو گفت: ویز
ویز.
همونجور متعجب صورتمو کشیدم کنار که دوباره پر رو روی دماغم
کشید.
دیگه اعصابم خورد شدو بدون توجه به موقعیت و قیافه ی قشنگم،
برای رفع خارش محکم با کف دستم کوبوندم رو دماغم که یهو از

romangram.com | @romangram_com