#دردسر_پارت_98
-سوال ممنوع ...
نیمی از مسیر رو رفته بودیم که خواستم سوالی که خیلی وقته درگیرشم رو ازش بپرسم .
یعنی بگم؟ دلمو زدم به دریا و گفتم
-نیاوش کجاست؟
خیره به جاده بود .لرزش دستاش رو حس کردم .
-نمیدونیم . خیلی وقته نمیدونیم..
-از همون وقتی که ناپدید شد دیگه ندیدیش؟
-نه
جوابای کوتاهش عصبیم کرد .واسه همین سکوت کردم و سعی کردم بخوابم.
-باران.. باران خانوم پاشو رسیدیم ...
نفهمیدم کی خوابم برد . چشمام رو باز کردم و نشستم .
-وای نباید میخوابیدم..
-مشکلی نیست .حتما خسته بودی
با قدر دانی خیره شدم بهش . این حرفا واقعا ارومم میکرد
romangram.com | @romangram_com