#دردسر_پارت_97
(باران خانوم بیا دم در منتظرتم .عرفان)
بی تاب خودم رو پشت پنجره رسوندم
توی ماشین نشسته بود .
لباسام رو پوشیدم و خودم رو به ماشینش رسوندم
نشستم و سلام کردم
-صبح بخیر خانوم زیبا .
همه وجودم میخواست لبخند بزنم ولی لبخندی نداشتم که تحویل بدم
فقط نگاهش کردم و گفتم :
-ممنون
لبخند شیرینی زد و راه افتاد
-امروز میریم جایی که روحیه ات عوض بشه .
فقط نگاهش کردم و با همون لحن خشکم گفتم :
-کجا؟ لطفا جای شلوغ نباشه ..
خندید و گفت :
romangram.com | @romangram_com