#دردسر_پارت_84
......
نیم ساعتی از مهمونی گذشته بود ..
دیگه مطمئن شدم نیومده و داشتم از مهمونی لذت میبردم که صدای پشت سرم میخکوبم کرد
-باران
همون صدای چندسال پیش .
همون صدای کثیف
همه تنم لرزید
جرات برگشتن نداشتم که دوباره صداشو شنیدم
-باران تو اینجا چیکار میکنی؟تو زنده ای
بدنم میلرزید
ازجام بلند شدم و دویدم
فقط میدویدم
در رو باز کردم اما برخورد کردم با شخصی که اونجا بود
-ببخشید
romangram.com | @romangram_com