#دردسر_پارت_75
همینطوری داشتم راه میرفتم که صدای بوق ماشینیو شنیدم برگشتم تو ماشینو نگاه کردم دیدم آقای خسرویه
شیشه ماشینو کشید پایین و عینکش رو برداشت و گفت:
-سلام خانم بیات ..من میرم خونه بیاید برسونمتون .
از خدام بود ولی واسه حفظ ابرو گفتم :
-نه میرم خودم ممنون .
خسروی-بیاید بالا .هم مسیریم دیگه این حرفا چیه ..
اومدیم و مسیرمون تا خونه تو سکوت طی شد......
کســــــــــری این پنجمین باره دارم توضیح میدم میشه تمرکز کنی رو این مسئله ..
کسری بیخیال تکیه داد و گفت :
-توام امدی اینجا توضیح بدی دیگه نیومدی سیزده به در که
دلم میخواست کلمو بکوبونم تو دیوار از دستش هر چی میگفتم جواب میداد من نمیدونم این زبونو از کجا اورده این نیم وجب بچه با دوسانت قدش
یه نگاه به ساعتم کردم اخیش تایم کاریم تموم شده بود ...
دفترو کلاسورمو برداشتمو راه افتادم .
romangram.com | @romangram_com