#دردسر_پارت_73

سوار شدیم و راه افتاد .

تموم طول مسیر ساکت بودم .بدونه هیچ حرفی .

تا بلاخره رسیدیم به یه پارک .

در ماشینو باز کردم و خارج شدم .

پارک خیلی قشنگی بود .

قدم زدن داخلش .ادمو اروم میکنه .

با لبخند راه افتادم سمت پله ها و عرفانم به دنبالم .

انگار ساکت بود تا من لذت ببرم از همچی .

این سکوت رو دوست داشتم .....

این خلوت رو دوست داشتم ....



《رویا》

کشو قوسی به خودم دادم .

بعد یه هفته دیشب برای اولین بار باخیال راحت خوابیدم باران بالاخره از خر شیطون امد پایین و حرف زد .

خیلی خوشحالم براش .


romangram.com | @romangram_com