#دردسر_پارت_60

انقدر زار زدم که دیگه حال راه رفتنم نداشتم ...

چرا این حق من بود؟وقتی حس میکردم خوشحالم .به این حال افتادم .

راه برگشت رو پیش گرفتم

گیج بودم

اما تونستم خودم رو به خونه برسونم .

با سختیه زیاد کلید رو تو در چرخوندم و در باز شد ..



(نگار)

در رو به شدت باز کردم . رویا رو روبروم دیدم که با لباسای خیس فقط نق نق میکرد و تند تند غر میزد و فوش میداد .

رفتم داخل و در رو بستم

استرسی که داشتم باعث میشد صدام بلرزه .

-رویا .باران خونس؟

رویا همونجوری که زیر چشماش رو پاک میکرد گفت:

-نه قرار بود با تو بیاد دکتر دیگه؟

وای گل بود به سبزه نیز اراسته شد .


romangram.com | @romangram_com