#دردسر_پارت_59
-پای کوه
بعد نیم ساعت رسیدم کرایه رو حساب کردمو پیاده شدم که صدای همون مرده رو شنیدم :
-خانم بقیش ...
پول رو گرفتم و تو جیبم گذاشتم .
مسته دنیای خودم بودم .بی توجه به اطرافم قدم میزدم
رفتم بالا ..بالاو بالا تر ...
کل شهر زیر پام بود ...
دختر پسرایی که از کنارم رد میشدن خوانواده هایی که در کنار هم شاد بودن...
یک سوال تو ذهنم زمزمه شد
چرا من نباید این شادی هارو داشته باشم؟ ..
چراااا....خدایا چرا من؟چرا من باید ترد میشدم چرا من؟؟پدری که بخاطر اینکه لکه ننگ به فامیلیش نچسبونن تردم کرد مادری که مهر و محبتشو ازم گرفت .
بغضم شکست .
اشک هام میریختن .
اروم اروم .
romangram.com | @romangram_com