#دردسر_پارت_52
داداش سهراب حالت تهاجمی گرفت و گفت :
-حرف دهنتو بفهم خانوم موتور هفت جد و ابادته اون قلب داره احساس داره کسی جرات نداره دست بهش بزنه
یا این داشت با من شوخی میکرد یا واقعا کم داشت .
یه تای ابروم رو انداختم بالا و گفتم
-واقعا؟؟
اخمی کرد و گفت :
-بله پس چی فکر کردید .پدرش و عموش پشتشن مثل کوه
اطرافم رو گشتم
چنتا اسمارتیز از رو زمین برداشتم و نشونه گرفتم سمت موتور و کوبیدم توش .
دیدم دوید سمت موتور و صداش رفت رو هوا:
-نکن ظالم .نکن اسرائیلی .نکن داعشی .سنگسارش کردی . اینم از کودکای بی پناه غزه بدوووون .
دیگه جلوی خندم رو نتونستم بگیرم
دیدم خندمو دید غرید :
-من گفتم تو چیزی مصرف میکنی خانومه نگار خانوم
romangram.com | @romangram_com