#دردسر_پارت_29



لبخندی زدم :

-نمیخواد اقای محترم اون بچه است و بلاخره گاهی اشتباه میکنه ...



اخ استخدام بشم .ادبت میکنم بچه پرو



سرم رو اوردم بالا و دیدم داره نگاهم میکنه .رو کرد به همون زنه که فکر کنم اسمش مریم بود و گفت

-مدارکشو ببین اگه کامل بود استخدامش کن .کسری بیا تو اتاقم .

مریم -چشم اقا داریوش .

بعده دیدن مدارکم استخدام شدم .حقوقش عالی بود

خیلی خوشحال بودم اما هنوز نتونستم از فکر اون چشما در بیام

عسلی خالص . جادویی و ناب

اعصابم رو خورد کرده بود .

پر از جذبه و رنجیده

عمقش خبر از روح رنجیدش میداد


romangram.com | @romangram_com