#دردسر_پارت_19
رویا خندید و گفت
-اگه پولش با تو باشه چرا که نه
نگاهشون کردم و گفتم
-برید بخورید نوش جان
نگار زد تو سر رویا و گفت
-مفت باشه کوفت باشه اصلا کی میخواست تورو ببره؟
لبخندی به جفتشون زدم و سعی کردم استراحت کنم
اوناهم دیدند نیاز به تنها بودن دارم .از اتاق رفتند بیرون .
همه ذهنم پر بود از اون جمعه نحس .
جمعه ای که همه زندگی آرومم رو جهنم کرد
با حرص و نفرت چشمام رو بستم .
کاش همون شب کارم به مردن میکشید نه بیمارستان .
یه عمر باید با این عذاب زندگی کنم .
حق من از زندگی این نبود ..
اونم وقتی که داشتم بهتر میشدم کنار دوستام .....
romangram.com | @romangram_com