#دردسر_پارت_18

دست یکی روی دستم قرار گرفت و نرم دستم رو فشرد

برگشتم سمتش. نگار بود که با لبخند نگام میکرد

نمیدونستم چرا تو این موقعیتم چشمامو بستم انگار میخواستم یادم بیاد چرا اینجام همه چی مثل یه جرقه از از ذهنم گذشت اشک از گوشه چشمم چکید تقه ای به در خورد رویا با چشمای پف کرده که معلوم بود حسابی گریه کرده اومد تو

رویا-بلاخره به هوش اومدی عزیزم .فشارت افتاده بود

دلم نمیخواست حرف بزنم

لبخند زورکی زدم

چرا وقتی قرار بود همچی خوب پیش بره اون پیداش شد

چرا اونجا

چرا تو اون دانشگاه .

کسی که زندگیم رو نابود کرد .بی آبروم کرد .خانوادمو ازم گرفت .

اون یه آشغال بود

نگار و رویا سعی داشتن بهترم کنن

نگار-میگما شام بریم بیرون یه کباب کنم تو حلقتون؟

از چشماش معلوم بود اونم حالش داغونه

لبخند تلخی زدم


romangram.com | @romangram_com