#دردسر_پارت_20
(نگار)
از دیروز اعصابم داغون بود .
چرا باید باز سرو کله اون لعنتی پیدا بشه ؟ تازه رو به راه شده بود .
نق نقی کردم و کتونی هامو پام کردم و از در زدم بیرون .
ماشینو داده بودم تعمیرگاه تا چراغش که شکسته بود رو تعمیر کنه
آژانس گرفتم تا مجتمع .
از ماشین پیاده شدم و کرایش رو حساب کردم .
مجتمع تجاری افتاب .
با لبخند نگاهش کردم و رفتم داخل .
با دیدن موتور همکار عزیزم یاد دیروز افتادم و خندم گرفت
-پسر من خنده داره ؟
دستپاچه شدم و برگشتم سمتش و گفتم:
-بله؟؟؟
تکیه به ستون وسط پارکینگ داد و گفت:
romangram.com | @romangram_com