#دردسر_پارت_102
خسروی:نمیدید دیگه ؟
-نخیر
خسروی:مطمئنید؟
-کاملا مطمنم
دیدم یه لبخند خبیث زدو امد جلو یه قدم رفتم عقب یه قدم امد جلو دوباره یه قدم برداشتم که رسیدم به دیوار اونم یه قدم برداشت رسید به من فاصلمون میلی متری بود سرشو اورد کنار گوشمو گفت:بدش
-نمیدم
خسروی :میدی..
-نچ
تا به خودم امدم دیدم.........
(نگار)
لنگ میزدم
بخاطر ضربه ای که خورده بودم .
در دفترو باز کردم و داخل شدم
یه دست به کمرم و یه دستم به دیوار .
romangram.com | @romangram_com