#درنده_ولارینال_پارت_75
- پس اینجوری دوست داری بمیری ؟ از گرسنگی ؟
شیلا چشمهای الماسی اش را به آدریان دوخت و سکوت کرد ، آدریان ادامه داد :
- خبر داری ، شوهرت چی کار کرده ؟
شیلا باز هم سکوت کرد .
- آیدن عزیزت که داری به خاطرش خودت رو به کشتن می دی ... پنج تا تکشاخ رو کشته و دوتا و کوتوله و یه پریزاد رو تکه تکه کرده ... تا حالا فکر کردی بیرون کشیدن شاهرگ از گلوی بریده شده چه شکلیه ؟
شیلا با صدای ارام و لرزانی پاسخ داد :
- اون نمی تونه آیدن باشه .
آدریان فریاد زد :
- اون کجاست ؟
اشک های شیلا سرازیر شد :
- من نمی دونم . من فقط چند هفته با اون بودم ... نمی دونم نقشش برای فرار چی بوده ... می بینی که اون حتی برای بردن من نیومده ...
- و تو پشیمون نیستی از اینکه به خاطرش توی درد سر افتادی ؟
شیلا سعی کرد صدایش را محکم نگه دارد :
- نه .. پشیمون نیستم ... تو عذابش دادی ... هفت سال زندانیش کردی .. اونو به عمد مریض نگه داشتی ...
آدریان با عصبانیت مقابل شیلا ایستاد و چشم در چشمش نگریست و داد کشید :
romangram.com | @romangram_com