#درنده_ولارینال_پارت_71
- به پنج تا تکشاخ حمله کرده ... چهار تاشون مردن .. اما پنجمی رو زنده نگه داشتم ... دو تا کوتوله و یه پریزاد هم کشته شدن .
رز خود را میان بازوان الویس رها کرد :
- وای خدای من .
الویس چشمانش را تنگ کرد و به نبض گردن رز خیره شد . نفس عمیقی کشید و چشمانش را بست و بلافاصله رز را کنار بریان نشاند . ملیساندرا به آیدن خیره شد . گیلاسش را سر کشید و گفت :
- اون یه هیولای رام نشدنیه ... نیست ؟
بریان سرش را پایین انداخت :
- و من احمق فکر می کردم میشه کنترلش کرد .
* * *
چشمانش را بست و رو به سربازی گفت :
- ببرینش ... سی تا اسب برای تربیت به این مرد بدین .
مرد روستایی تعظیم کرد :
- متشکرم عالی جناب ...
آگوستا که نشان فرماندهی گارد روی سینه اش برق می زد ، گفت :
- باید اینطور خطاب کنید : والا حضرت .
مرد روستایی آب دهانی قورت داد و پشتش را بیشتر خم کرد و اصلاح کرد :
romangram.com | @romangram_com