#درنده_ولارینال_پارت_47


- نا امیدت کردم ؟!

بریان سپس در سلول را گشود و ادامه داد :

- متاسفم آیدن اما باید برای اطمینان بهت زنجیر بزنم .

پیش از آنکه آیدن پاسخی بدهد از کیسه بزرگ روی دوشش چند زنجیر و غل بیرون آورد . آیدن نگاهی پر از تردید به او انداخت و گفت :

- نیازی به این کار نیست .. من تحت کنترلم .

بریان بی توجه به او زنجیر را دور دست و پایش پیچید و پاسخ داد :

- اینو به کسی بگو ... که واکنش های وحشیانت رو ندیده باشه .

- فکر می کنی اگه بخوام وحشی بشم این زنجیر ها جلوم رو میگیره ؟

بریان شانه ای بالا اناخت و گفت :

- امیدوارم که بگیره ...

بریان نگهبان را از جا بلند کرد و ادامه داد :

- بیا از این بنوش ... اصلا دوست ندارم وسط را تشنت بشه .

آیدن آرواره هایش را به گلوی نگهبان چسباند و با ولع از آن نوشید . بریان جسد را به گوشه ای انداخت :

- چقدر سریع خشکش کردی ...

آیدن با نگرانی گفت :


romangram.com | @romangram_com