#درنده_ولارینال_پارت_23


- حکومت کردن و اداره گشور پر از التزامات گهگاه نا خوشاینده آیدن .

آیدن سرش را بالا گرفت و با ناباوری به آدریان نگریست :

- تو می دونستی ... تو درباره کریشنا و من همه چیو می دونستی .

آدریان اخم کرد :

- داری درباره دختری حرف می زنی که هفت سال پیش بهش علاقه داشتی و با دستای خودت کشتیش؟

آیدن مدعیانه پاسخ داد :

- بله آدریان ... دارم درباره اون حرف می زنم ... درباره دختری که به خاطر تو کشتمش ...

- تو واقعا تصور کردی ازدواج های سلطنتی حاصل یه عشق شیرین و افسانه ایه ؟

آیدن سرش را به نشانه تاسف تکان داد و گفت :

- من نمی تونم ... نه فقط به خاطر کریشنا ... آدریان ... من دیگه انسان نیستم ... من خطرناک ترین درنده شناخته نشده ای هستم که می تونی ببینی ... من برای اون خطرناکم .

- الان که اینطور به نظر نمیای !

- من نمی تونم تا ابد مثل یه بیمار از کار افتاده زندگی کنم .

آدریان مصرانه جواب داد :

- یه راهی بالاخره برای مهار تو پیدا می کنیم .

آیدن چشم هایش را تنگ کرد :


romangram.com | @romangram_com