#درنده_ولارینال_پارت_150
- همراه اون پسر از خودراضی ؟
بریان با لحن تمسخر امیزی گفت :
- اون ولیعهد اینجاس ... سعی کن حداقل تحملش کنی .
آیدن ناامیدانه شنل کوتاه و نقره کوبش را روی دوشش محکم کرد و گفت :
- حیف شد .. می خواستم همراه من باشی .
ملیساندرا با نگاهی غریب به آیدن نگاه کرد اما بلافاصله به خودش آمد و گفت :
- من از این شاهزاده مغرور لعنتی متنفرم .
بریان ایدن را مخاطب قرار داد :
- نه ... کاستار هدفش نمایش توئه .. باید وفادار به نظر بیای ... با هیچ زنی خلاف عادت معهود حرف نزن و گرم نگیر . بذار همه فکر کنن بدون شیلا زن دیگه ای برات معنا نداره ... شاید باورت نشه اما مردم اینجا برای این حرکتت احترام قائل میشن .. یادت باشه .. اگه پیشنهاد رقص شد .. با تنها زنی می رقصی مادر شیلاست نه هیچ کس دیگه .
آیدن که حوصله اش واقعا سر رفته بود ، گفت :
- خیله خب ... بسه دیگه .. یه جوری حرف می زنی انگار من نصف روز رو با پریزادها توی تخت می گذرونم .
بریان بند کفشش را محکم کرد و پاسخ داد :
- دارم از خطر احتمالی جلوگیری می کنم ... هر چی باشه تو برادرزاده تنی الویسی .
آیدن تاجش را روی سرش گذاشت و پرسید :
- الویس ؟ الویس عادت داره برقصه ؟
- نه ... منظورم گناه اغواگرشه .
romangram.com | @romangram_com