#درنده_ولارینال_پارت_145


کمتر از یک هفته از ارسال آن نامه اسرارآمیز می گذشت . بریان اوایل هر روز و دو روز آخر صبح و ظهر و غروب آسمان و پنجره را برای رسیدن پاسخ نامه چک می کرد . انتظار خسته کننده بریان حوصله آیدن را هم سر برده بود تا جایی که روز ششم فریاد زد :

- تمومش کن بریان . منتظر هر چی که هستی ، قرار نیست بیاد .. همین روز هاست که کاستار ازمون بخواد تا جوابش رو بدیم .

بریان که اعصابش به شدت در هم ریخته بود ، با بی تابی پاسخ داد :

- جواب کاستار مشخصه . از یه هفته پیش هم مشخص بود .

- نمی تونی اینقدر خودخواه باشی بریان .

بریان با دندان قروچه گفت :

- بدون کاستار هم می تونیم موفق بشیم .

آیدن فریاد زد :

- من تضمین می خوام بریان ... زمستون باید تموم بشه و اتحاد با کاستار قطعی ترین انتخاب موجوده .

- داری اسم کار من رو میذاری خودخواهی ؟ اینکه نمی خوام چند بچه بی گناه رو بدبخت کنم خودخواهیه ...

- اما با این کارت بچه های زیادی در ولارینال زیر برف می میرن و اگه یادت نیست بذار یادآوری کنم این اتفاق هرگز نمی افتاد اگه تو و برادرت کریشنا رو به هر قیمتی زنده نگه نمی داشتین .

بریان داد کشید :

- نه آیدن .. هیچ کدوم از این شرایط پیش نمی اومد اگه تو تصمیم نمی گرفتی کریشنا رو به جای آدریان بکشی .

آیدن ناگهان خاموش شد ، نگاهش را پایین انداخت و با صدای آرامی گفت :

- از نظر فنی... اگه بخوایم حساب کنیم ... من هم نامشروع تلقی می شم .


romangram.com | @romangram_com