#درنده_ولارینال_پارت_143
- از اونجایی که محاله پیشنهاد مسخره کاستار رو قبول کنم ، نیاز به نیروی پشتیبانی داریم و امشب قبل از نیمه شب از اینجا فرار می کنیم .
آیدن بلافاصله واکنش نشان داد :
- هیسسسسس ...خودت گفتی توی این اتاق ...
بریان لبخند زد :
- نگران نباش . گوشهای این اتاق بسته شده . یعنی من بستمش .
- نمی فهمم .
- کاستار خیلی زرنگه اما طرف حسابش منم .
آیدن مصرانه گفت :
- بریان پیشنهاد کاستار احمقانه نیست . به اینجا نگاه کن ... به این شهر ... ما برای پیروزی به سالاریال نیاز داریم .
- آره و اگه پدرزنت لطف می کرد بهمون کمک می کرد واقعا عالی می شد .
- اون قبول کرده بهمون کمک کنه بریان . فقط یه شرط گذاشته .
بریان نامه اش را امضا و مهر کرد و با بی حوصلگی گفت :
- احمقانه ترین شرط دنیا . من نمی تونم قبول کنم پدر چند تا فرزند نامشروع باشم .
- هیچ کس بو نمی بره بریان . اونا شاهزاده های من میشن .
بریان با عصبانیت گفت :
romangram.com | @romangram_com