#درنده_ولارینال_پارت_141
شیلا آدریان را رها کرد و پاسخ داد :
- نه ... اینجوری ترجیحت می دم . چشمات ...
مچ دست شیلا را فشرد و گفت :
- نمی فهمم ... هیچ کدومتون رو ...
- چیو نمی فهمی ؟
- با اینکه می دونین هیچ کدوم از این چیزا برای من معنا نداره ... می دونین محاله عاشق کسی بشم ...
شیلا میان حرفش پرید :
- همیشه یه امیدی هست .
آدریان چشمانش را پایین انداخت :
- مثل رزا حرف می زنی ؟
- رزالین ؟
آدریان نفی کرد :
- نه ... رزا ... زنی که هنوز هم نمی فهمم چه حسی بهش دارم ... مثل تو بهم امیدوار بود ...مثل تو موهای تیره داشت واما با چشمای آبی ... اسمی شبیه رزالین و مثل اون قوی و مبارز ... هیچ وقت نمی خواستم که بمیره ... چه برسه به اینکه برای من ...
نمی خواست ادامه دهد . سر گرداند و با خونسردی ادامه داد :
- حق با توئه . من باید برگردم .
romangram.com | @romangram_com