#درنده_ولارینال_پارت_134
بریان نوشیدنی لجنی رنگ را از روی میز برداشت و سرکشید و گفت :
- صبحانت رو بخور آیدن و به این فکر کن که چطور قانع کننده به نظر برسی .
آیدن انگشت اشاره اش را مقابل دهانش گرفت و با صدای بسیار ریزی گفت :
- هیس .. اگه می خوای چیزی بهم بگی سعی کن بهش فکر کنی .
- ما هنوز اونقدر که فکر می کنی پیشرفت نکردیم .
آیدن اخم کرد و گفت :
- این امن ترین روشه . ما یادگرفتیم همزمان با هم قدم بزنیم . هم زمان دستامون رو حرکت بدیم . هماهنگ با هم برقصیم . فکر نکنم این یکی خیلی مشکل باشه .
سپس هماهنگ با بریان نوشیدنی اش را نوشید و هماهنگ با او از جا برخاست .
به آنها گفته شده بود در اتاق اسرار منتظر بمانند . آیدن به پنجره زل زد که منظره اش با چرخش ملایم قصر تغییر می کرد . ملیساندرا جرعه ای از شربت انارش را نوشید و گفت :
- قصر گردان مسخره ترین نوع طراحیه .
بریان لبخند زد :
- این نظر توئه ملیسا ... بیشتر عمر تو پشت دیوار های سیاه قلعه غربی گذشته . تو از شاهکار شهرسازی در سالاریال هیچی نمی دونی .
ملیساندرا اخم کرد و با دلخوری پاسخ داد :
- تو هم که بیرون از اون دیوار ها بودی ، نتونستی ولارینال رو دست کم قابل رقابت با سالاریال بسازی .
- من مهندس معمار ولارینال نبودم .
آیدن خواست چیزی بگوید و به بحث خاتمه دهد که درب اتاق گشوده شد . کاستار خیلی آنها را در اتاق کوچک اسرار معطل نکرد . با دیدن او هرسه از جا بلند شده و تعظیم کردند . کاستار اشاره کرد :
romangram.com | @romangram_com