#درنده_ولارینال_پارت_128
- برای چی ؟
آدریان شمعدان روشنی را جلوی شیلا گذاشت و پاسخ داد :
- به خاطر نقاشی .. اگه زودتر می بردیش داخل قصر ... بارون نمی بارید روش که خراب بشه .
شیلا سر بلند کرد :
- دارم یه بهترش رو می کشم .
- از همون منظره اتاقت در سالاریال .
شیلا به چشمان آیدن زل زد . شعله کوچک شمع در نگاه الماسیش چند برابر شد و مانند آتشی عظیم زبانه می کشید :
- نه سرورم ... از شما ...
آدریان نگاهش را از او دزدید و گفت :
- چه الهام بخش !
شیلا با جسارت ادامه داد :
- بیشتر از اون چیزی که فکرش رو بکنین الهام بخش ... چشم های سرخ و یاقوتی با صورتی سرد و رنگ پریده ... یه نیم تاج شاهی که هیچ جا ندیدم برای کسی این قدر برازنده باشه ... و به وضوح خوش چهره ترین مردی که تا به حال ملاقات کردم ... با شکوه غرورانگیز یک پادشاه .
آدریان شمع دیگری مقابل شیلا قرار داد و به شراره های چشم شیلا خیره شد و گفت :
- تو می خوای من رو توی تخت خوابم بکشی شیلا ؟ عاقلانه اس اما نه وقتی که طرفت من باشم .
شیلا از جا برخاست و گفت :
- بکشم ؟ حتی اگه بخوام به نظرتون قدرتش رو دارم یه مالتس رو از پا در بیارم ؟!
romangram.com | @romangram_com