#درنده_ولارینال_پارت_113
- اون زبون شما رو بلد نیست قربان .
فرانک هم کف دستش را برید و همگام با لیرمن به آیدن نزدیک شد . آیدن دست هر دو را فشرد و گفت :
- قسم بخورید خلاف دستورات من از هیچ دستوری اطاعت نکنید ... قسم بخورید هرگز اجازه خیانت به هیچ کس را در قبال من نمی دید ... پیمان ببندید شما و همه افرادتون تا پای جان به من وفادارید .
لیرمن گفت :
- پیمان می بندیم .
فرانک هم به طبع او تکرار واژه را با لهجه عجیبش تکرار کرد . آیدن گفت :
- خوبه حالا یکی از شما که مردم بهش بیشتر اعتماد دارن با سه تا از افراد من می رین و هزار تا نیروتون رو برام می فرستین .
بریان گفت :
- اما قربان ما فعلا به اندازه دویست نفر جا دارم ... بهتره کم کم نیروهاشون رو بفرستن ... هر چند نفر که آموزش دیدن برمی گردن خونه تا زمان جنگ ... با برگشت هر چند نفر ... نیروی جدید بعدی برای اموزش اعزام می شن .
روهان گفت :
- بهتر نیست .. آموزشیار ها رو برای اونا بفرستین ؟
آیدن نیم نگاهی به بریان انداخت ، بریان سرش را به نشانه تایید تکان داد و آیدن تصمیمش را اعلام کرد :
- این تعداد نیرویی که جا براشون هست رو به اینجا بفرستین... بهترین هاشون رو .... و برای بقیه افرادتون آموزشیار فرستاده میشه .
لیرمن خندید و بی اهمیت به زخم عمیق کف دستش با خرسندی گفت :
- ممنون قربان ... واقعا سپاسگذارم .
romangram.com | @romangram_com