#درنده_ولارینال_پارت_112
- ما به نیروهاتون آموزش می دیم ... شما کنار ما می جنگین ... اما به یه شرطی ..
- هر چی که باشه .
آیدن پرسید :
- اونا از شما اطاعت می کنن ؟
لیرمن گفت :
- ما رهبر اوناییم .
- خوبه ... شما باید تعهدی بدین که نه الان و نه هیچ وقت دیگه .. خیانتی ازتون سر نمی زنه .. باید تعهد بدین که هر خیانتی رو در نطفه خفه می کنین ... چون من خیانت افرادتون رو برابر با خیانت شما می دونم . و اگه چیزی درباره خشم واقعی نشنیدین ... اگه خیانت کنین ..به چشم می بینین .
- قول می دیم .
- قول کافی نیست لیرمن ... من تعهد می خوام ... پیمان می خوام ... پیمان خون .
لیرمن به آیدن زل زد :
- قربان ...
- تعلل شما خیلی ممکنه برام معنادار بشه .
لیرمن به خود مسلط شد و گفت :
- من می خوام زنده بمونم .. مردمم باید زنده بمونن و این زمستون اونا رو می کشه .. من هر کاری لازم باشه می کنم . یه خنجر بهم بدین .
ملیساندرا خنجرش را به او داد و کنار آیدن ایستاد . لیرمن کف دستش را برید و خنجر را به فرانک داد . فرانک نگاهی به لیرمن انداخت . آیدن پرسید :
- دوستت چرا تا حالا حرف نزده ؟
romangram.com | @romangram_com