#در_تمنای_توام_پارت_173
آلما با لجبازی گفت:به تو چه؟ دوس دارم.
رژ را به لب هایش نزدیک کرد که نکیسا رژ را از دستش گرفت و در جیب شلوارش نهاد و گفت:
-وقتی میگم نه، یعنی نه!
آلما با اعتراض گفت:به تو چه؟ من دوس دارم تو چیکاره ایی؟
-من همکاره، دوس ندارم تو اون همه مرد عین عروسک بشی.
آلما از تعریف غیر م*س*تقیمش سرخ شد.سیما در تمام مدت با تعجب به جر و بحث رمانتیک آنها نگاه می کرد.حالا دیگر مطمئن شده بود که عشقی بین آنها است.
چون هیچ کدام از رفتارهای آنها بر حسب نفرت یا حتی بی تفاوتی نبود.با غصه نگاه از آنها گرفت و از پنجره به بیرون خیره شد. و با خود گفت:
-چرا خودتو گول می زنی سیما؟ مگه میشه یه دختر و پسر تو یه خونه باشن و ساده از کنار هم بگذرن؟ معلومه که عاشق هم میشن.بعد تو منتظری نکیسا از
دختری به این زیبایی بگذره و بیاد عاشق تو بشه؟
آلما که سکوت سیما را دید کمی به عقب برگشت و گفت:چرا ساکتی سیما؟
سیما لبخندی غمناک زد و گفت:هیچی عزیزم.
نکیسا پرسید:برم بهمنی؟
آلما سرش را تکان داد و گفت:آره، بزار یه زنگ بزنم فرشته اینا که آماده باشن معطل نشیم.
همان موقع گوشیش را برداشت و به فرشته اطلاع داد تا 5 دقیقه ی دیگر جلوی در باشند.تماس که قطع شد نکیسا پرسید:
-بیتا هم میاد؟
آلما با لبخند گفت:آره دوست زبون درازم با شوهرش میاد.
نکیسا هم لبخند زد و گفت:خدا به داد شوهرش برسه.
-روزبه پسر خوبیه، بیتا فقط وقتی به یه آدم مغرور و کله شقو لجبازو برمی خوره رفتارش اینه.
نکیسا از این که آلما با بحث بیتا اخلاق های خودش را یادآور شده بود اخمی تصنعی کرد و حواسش را به رانندگی داد....جلوی خانه ی شاپور که توقف کرد،
فرزانه و فرشته هم سوار شدند.نکیسا به سوی جفره حرکت کرد.فرزانه گفت:
-این دعوت به چه مناسبتیه؟
آلما از آینه چشمکی به فرشته زد و گفت:همین جوری، کیان پیشنهاد داد ما هم استقبال کردیم.
فرشته سرخ شد.لبخندش را پنهان کرد.....به منطقه ی جفره که رسیدند به پاتوق همیشگی که کنار لنج ها بود رفتند.نکیسا ماشین را کنار ماشین کیان پارک
کرد و پیاده شد.کیان و ماهان و شقایق زیر یکی از آلاچیق ها نشسته بودند.کیان برایشان دست تکان داد.فرشته با دیدن کیان ضربان قلبش تند شد.قدم هایش
کندتر از بقیه بود.کیان با لبخند به فرشته خیره شد.آلما موزیانه به رابطه ی آنها لبخند زد.قبل از اینکه بنشیند نکیسا گفت:
-تو این آلاچیقا جا تنگه، الان بیتا و شوهرشم میان، جامون نمیشه بهتر همون جا کنار دریا روی زمین بشینیم.
ماهان بلند شد و گفت:راس میگه تعدامون زیاده.
همگی بلند شد و جایی که نکیسا نشان داد نشستند.کیان بلند گفت:
-کی با قلیون موافقه؟
romangram.com | @romangram_com