#در_تمنای_توام_پارت_168


چقدر این ب*و*سه ی برادرانه خواستنی بود که گرمیش زیر پوستش ذق ذق می کرد!

آلما دستش را کشید و گفت:بیا بریم اتاقم سوغاتیاتو بدمو و حرف بزنیم.

کیان به طرفش کشیده شد که آلما فریاد کشید:

-زری جون برای منو کیان شربت و بسکویت بیار.

کیان با خنده گفت:اوه دختر هنجرتو پاره کردی.

آلما سرخوشانه خندید.در اتاقش را که باز کرد محترمانه خود را کمی کنار کشید و گفت:

-بفرمایین آقا!

کیان با تعجب همانطور که داخل می شد گفت:

-میگم چقد این سفر بهت ساخته.مودب شدی.

آلما داخل شد.در را پشت سرش بست و گفت:

-مودب بودم آقا،خبر نداشتی..هی مگه به اخبار گوشم میدی؟

-بیا سوغاتیارو بده نمکدون.

آلما چند بسته ی مخصوص که برای کیان کنار نهاده بود را از روی میز مطالعه اش برداشت و به دست کیان داد و گفت:

-هر چی که فکر می کردم ممکنه دوس داشته باشی خریدم.

-قربون این آبجی گل خودم برم که اینقد دوسم داره.

آلما شکلکی درآورد و کنارش نشست و گفت:

-خب چه خبر؟

-آها الان این سوغاتیا رشوه بود؟

آلما با شانه اش کمی به شانه ای او زد و او را هل داد و گفت:

-مسخره، خب بگو چی شد بلاخره؟ نظرت در مورد فرشته چیه؟

کیان سوغاتی ها را کنار نهاد و گفت:

-فعلا که خوبه، دختر خوب و شیطونیه و البته پاک.ه*ر*ز نیست مثله خیلی از دخترای این دوره و زمونه.پاک و من عاشق این پاکیشم.

آلما دقیق به کیان نگاه کرد و گفت:احساست بهش چیه؟

کیان بلند شد.روبروی آلما ایستاد و گفت:

-به نظر زود می رسه،خیلی زود اما حس می کنم عاشقش شدم.

زود بود اما تب تند عشق مگر وقت ها را حساب و کتاب می کرد تا عشق را زمانبدی شده تقدیم کند؟!

-از احساست می دونه؟

-هنوز نه.نگفتم تا وقتی تصممم قطعی نشده.

-کی قراره قطعی بشه؟ تو که عاشقش شدی.

romangram.com | @romangram_com