#در_تمنای_توام_پارت_14
-باز چیه آلما؟مگه نگفتم کیان میاد دنبالت؟
بیتا با عصبانیت گفت:شما خجالت نمی کشی آقای مثلا محترم؟آلما قراره نامزد شما بشه یا کیان که اونو می فرستی دنبالش؟خوبه مرد یه جو غیرت داشت هباشه.
صدای نکیسا را شنید که گفت:مواظب حرف زدنت باش خانم،اصلا تو کی هستی؟
-هر کی؟ چه فرقی می کنه؟ مهم رفتار شماست که واقعا زشته، بهتره خودتونو اصلاح کنید، هر چند کسی که تا این سن نتونسته خودشو اصلاح کنه چطور
سرگرد مملکت میشه که دیگرانو اصلاح کنه؟ جای تاسف داره آقا، لطفا به شعور خودتون و آلما توهین نکنین، در ضمن اگه نمی تونید مثه یه مرد بیاید دنبال
نامزدتون من خودم می رسونمش احتیاجی به شما نیست،هر چند خیلی دلم می خواد عکس العمل بقیه رو ببینم وقتی می بینن آلما تنهاست.
حرفش که تمام شد تلفن را قطع کرد و گفت:دلم خنک شد پسره ی بیشعور!
آلما به بیتا نگاه کرد لبخند زد گفت:این دفعه واقعا حقش بود.
بیتا اخم هایش را درهم کشید و گفت:تو هم خیلی بی عرضه ایی که اینقد ازت سو استفاده می کنه یکم جذبه داشته باش.
آلنا خندید و گفت:خیلی قات زدیا!
-خاک تو سرت با این اخلاقت،پاشو وسایلتو جمع کن بریم،می خوام ابروی این سرگرد بی مصرف رو ببرم.
آلما همین که کیفش را برداشت پیامی برای گوشیش آمد،پیام را باز کرد و رو به بیتا گفت:از طرف نکیساس.
-بخون ببینم چی گفته.
-نوشته بمون تا چند دقیقه ی دیگه جلوی آرایشگام
آلما چشمکی به بیتا زد و گفت:حرفات کار خودشو کرد.
-مردک انگار همش باید هلش بدن،این دیگه کیه؟
-بیتا جون لبخند بزن دیگه داره خودش میاد
-وای دختر تو باید چی بکشی از دست این؟ خوبه من جای تو نیستم چون یا من می کشتمش یا اون منو.
-پس خدارو شکر.
آلما روی مبل نشست،بیتا کنارش نشست،آلما دستش را گرفت و گفت:امشب تنهام نزار.
بیتا خندید و گفت:این جمله رو باید به نکیسا بگی نه من.
آلما اخم کرد و گفت:شوخی نکن جدی گفتم.
-چشم پیشتم دربست؛خودم نوکرتم خانم.
آلما خندید و گفت:خیلی خوبی بیتا
-قابلتو نداره خواهری.
بعد یک ربع بلاخره نکیسا آمد
آلما همراه بیتا از آرایشگاه خارج شد.نکیسا با دیدن بیتا اخم هایش را درهم کشید و گفت:
romangram.com | @romangram_com