#در_تمنای_توام_پارت_137
آلما از دیدن قیافه ی مضطرب دایانا متعجب شد از جلوی در کنار رفت و گفت:بیا تو.
دایانا داخل شد.آلما پرسید :چی شده دایانا؟ خیلی بهم ریختی.
دایانا گفت:بریم داخل برات تعریف کنم.
آلما سرش را تکان داد و با دایانا داخل خانه شدند.شهین با دیدن دایانا جواب سلام دایلانا را داد و گفت:خوبی دخترم؟ آقاجونت و
خانوم جونت اینا خوبن؟
دایانا لبخند زد و گفت:ممنون شهین خانم.خوبن سلام رسوندند.
آلما گفت:عمه ما میریم تو اتاق خودم.
شهین سرش را تکان دادند.آلما و دایانا هم به طبقه ی دوم رفتند.آلما در اتاقش را باز کرد و گفت:بفرما.
دایانا لبخند زد و گفت:می بینم که جلتنمن شدی!
آلما خندید و دایانا داخل شد.روی تخت نشست.آلما پرسید:خب حالا بگو،چی شده؟
-می خوام فردا برم شمال،باهام میای؟
آلما متعجب پرسید:چرا؟مگه چی شده؟
دایانا کلافه گفت: آرش داره میاد.
آلما مشکوکانه دایانا را نگاه کرد و گفت:تو مطمئنی همه چیزو برام گفتی؟
دایانا نفس عمیقی کشید و گفت:خلاصه بهت بگم که آرش نباید دستش بهم برسه.
-دایانا گیجم کردی،معلومه داری چی میگی؟! آرش نامزد توئه چرا داری ازش فرار می کنی؟
-مفصله.اون اسمن فقط نامزد منه.....
چشمان آلما از زور حیرت گرد شد.گفت:دایانا حالت خوبه؟ داری چی میگی؟
-ببین منو ارتام یه کاری کردیم.... قبل از اینکه با آرش نامزد بشم بین منو آرتام صیغه خونده شده و آرتام شد شوهره من. قرار بود سرِ فرصت اینو به آرش بگیم و ازش
بخوایم بکشه کنار ولی با تصمیمِ آنیِ آرش همه چی به هم ریخت و من مجبور شدم با رش واردِ یه معامله شم.
آلما بلند شد چرخی دور خود زد و گفت:داری شوخی می کنی؟ این دیوونه بازیا چیه؟
-درکم کن آلما.اونا آرتام منو عشق منو ازم گرفتن دو دستی به مهسا تقدیم کردن بعد آرشو قالبم کردن می خواستی ساکت باشم؟
آلما با تمسخر گفت:این نقشه ی قشنگتون فایده ای هم داشت؟
-نه فعلا. آرش از اون چیزی که فکر میکردم زرنگ تر از آب دراومد.
آلما گیج گفت:نمی دونم.گیجم کردی.
-فقط درکم کن آلما.این روزا به شونه های یه دوست خیلی احتیاج دارم.
آلما کنارش نشست و گفت:قربونت برم تو هر کاری کنی من کنارتم.حالا چرا میری شمال؟
-نمی خوام با آرش روبرو شم.می خوام یکم به سکوت برسم.
-کی می خوای بری؟
romangram.com | @romangram_com