#در_تعقیب_شیطان_پارت_98


کاش می تونستم این گردنبند رو براش بخرم. نمی دونم چطور مهربونی هاش رو جبران کنم.

ساسان دستش رو روی شونه ی دختر گذاشت و کمی دختر رو به خودش فشرد و گفت: آره عزیزم خیلی خوشگله. ولی خودمونیما خیلی خوش سلیقه ای.

دختر خندید و گفت: معلومه که خیلی خوش سلیقه ام.

ساسان لبخندی زد و گفت: فقط یه بار انتخابت بد بود و سلیقه به خرج ندادی.

- دختر لبش رو غنچه کرد و کمی ادای بغض کردن در آورد و گفت: جدی میگی ؟ کجا انتخابم بد بود که من خبر ندارم؟

ساسان: خودمو میگم عزیزم. تو انتخاب شوهرت سلیقه به خرج ندادی.

دختر خنده ی بلندی کرد و گفت: دیوونه ای به خدا کجا می تونستم شوهری به خوبی تو پیدا کنم؟

ساسان توی دلش گفت: من لیاقت تو رو ندارم قربونت برم. حتی نمی تونم برای شاد کردن دلت یه هدیه کوچیک برات بخرم.

دختر صورتش رو به گوش ساسان نزدیک کرد و آروم گفت: نگران نباش عزیزم درسته که وضع مالیمون خوب نیست ولی من خیلی خوشحالم که تو رو دارم. خیلی دوستت دارم ساسان.

دختر اینو گفت و با شیطنت از ساسان فاصله گرفت و گفت: حالا بیا زود تر بریم خونه دیگه.

دختر جلو جلو راه می رفت و هرزگاهی به عقب نگاه می کرد ساسان نیم نگاهی به گردنبند انداخت و با سری پایین دنبال دختر حرکت کرد. از اینکه می دیدم یه مرد اینجور جلوی عشقش شرمنده شده دلم به درد اومده بود. چطور ممکنه ساسان با اون ماشین آخرین سیستمش نتونه یه گردنبند برا عشقش بخره؟


romangram.com | @romangram_com