#در_تعقیب_شیطان_پارت_93

- دارم به بدبختیم فکر می کنم حس می کنم که دارم آبروی خانوادم رو می برم.

- این چه حرفیه عزیزم؟ نگران نباش مطمئنم که می تونی مسیر ویگورت رو باز کنی.

- نمی دونم لیلا توی این یک ماه کلی ورد حفظ کردم اما چه فایده تا مجرای ویگور باز نباشه هیچ کدوم از این وردا فایده نداره.

لیلا: اوممم چطوره از دوست پسرت سوال کنی؟

با عصبانیت پرسیدم دوست پسر دیگه چه خریه؟ کی رو میگی؟

- آروم باش عزیزم منظورم ساسان بود هر چی باشه اون استاد دفاع در برابر جادوی تاریکه.

- اون دوست پسرم نیست می فهمی ؟ اون یه مدت محافظ من بود همین.

- باشه بابا حالا هر چی ازش سوال کن شاید راهی بلد باشه که بتونه راحت تر مجرا رو باز کنه.

بد فکری هم نبود چرا به فکر خودم نرسید؟ همین امروز باید ازش سوال کنم. بدون معطلی از اتاق خارج شدم وقتی به پله ها رسیدم دیدم که ساسان داره از یکی از پله ها بالا میره. سریع خودم رو بهش رسوندم.

- ساسان؟ ساسان؟

با شنیدن صدای من از حرکت ایستاد و به طرفم برگشت.

- سلام پریسا چیزی شده؟

romangram.com | @romangram_com