#در_تعقیب_شیطان_پارت_92


در میون تعجب همه ی ما صدای کف زدن استاد اومد و گفت: آفرین آفرین جان تو موفق شدی تا مجرای ویگورت رو باز کنی. از این به بعد به راحتی می تونی تا حدی کنترلش کنی.

از اینکه می دیدم یکی از دانشجو ها موفق شده تا مجرا رو باز کنه تعجب کردم. یعنی اینقدر قوی بود که تونست این کار رو بکنه؟

بعد از چند دقیقه پرفوسور جان رو از ما جدا کرد و گفت:

- جان تو دیگه نیاز به این تمرین نداری فعلا کنار بایست تا بقیه تمرینشون رو بکنن.

بعد از کنار رفتن جان ما دوباره شروع به تمرکز کردیم.

نیم ساعت گذشته بود اما نتونسته بودم به اون نقطه نفوذ کنم انگار یه چیزی مانع تمرکزم می شد حتی نمی تونستم به اون نقطه نزدیک بشم.

******

یک ماه از شروع آموزش هامون می گذشت توی این مدت نتونسته بودم مجرای ویگور رو باز کنم و تنها چیز هایی که توش پیشرفت چشم گیری کرده بودم مهارت های بدنی جانور شناسی و گیاه شناسی بود. توی این کلاسا خیلی پیشرفت کرده بودم چون نیاز به جادو نداشت اما کلاس سطوح ابتدایی و ابزار شناسی و طلسم شناسی که نیاز به جادو داشت نتونسته بودم حتی خودم رو راضی کنم چه برسه به استادام. حداقل نیاز برای شرکت تو این کلاسا این بود که مجرای ویگور رو بازمی کردم اما نمی شد خب تقصیر من چیه؟ حتی لیلا هم ازم جلو افتاده بود و مجرا رو باز کرده بود. الان راحت می تونست ورد بخونه و جادوهای سبک انجام بده. خیلی بهش حسودیم می شد دیگه داشتم احساس می کردم که دارم آبروی پدر و مادرم رو هم می برم. همه ازم انتظارات زیادی داشتن همه فکر می کردن که می تونم جادو های سنگینی انجام بدم اما نمی تونستم. خودم رو که نمی تونستم گول بزنم می تونستم؟

- پریسا؟ پریسا کجایی؟

- همینجام

- چی شده چرا تو فکری؟


romangram.com | @romangram_com