#در_تعقیب_شیطان_پارت_86
- آره چون ساعت 9 کلاس داریم باید زودتر صبحانه بخوریم.
- باوشه
بی تفاوت از تخت بلند شدم و به طرف سرویس بهداشتی رفتم آبی به صورتم زدم و جلوی آینه کمی به سر و وضعم رسیدم.
بعد از کمی آرایش و مرتب کردن موهام مانتوی سفید با شلوار جین مشکیم رو پوشیدم و یه شال سفیدد مخملی هم سر کردم بعدش هم شنل سفید رنگم رو پوشیدم و کلاهش رو روی سرم کشیدم.
لیلا: اوووف چه خبرته دختر این همه لباس پوشیدی از گرما خفه میشی ها؟
- منظورت چیه؟
- به نظرم یه لباس خیلی ساده زیر ردا بپوش و شال هم نمی خواد سر کنی.
- چرا؟ شاید ردام کمی جابه جا بشه یا کلام رو بردارم اونوقت موهام معلوم میشه و بدنم مشخص میشه.
- دیوونه نگو که ازاین دختر نماز خونا هستی؟
از حرفش زدم زیر خنده و گفتم نه بابا نماز نمی خونم خب خوشمم نمیاد که کسی بهم نگاه کنه.
- باشه هر طور راحتی. راستی باید بگم که اگه اهل نماز و قرآن بودی نمی تونستی یه جادوگر بشی.
romangram.com | @romangram_com